بدون عنوان
سلام عزیز دل مامان هفته پیش که قراربود شما و بابامحسن بیاین دنبالم و ما زودتر حرکت کنیم متاسفانه ماشین بابامحسن رادیاتورش ترکید و من به حالت انفجار و عصبانیت برگشتم خونه و با شما خوابیدیم و تا ساعت ٩ طول کشید تا ماشین یه رادیات نو واسش بخریم و عوض بشه و ساعت ١٠ راه افتادیم ولی هنوزم ترافیک بود و ساعت ٤ صبح خسته و کوفته رسیدیم ولی بقیه روزاش خیلی خوش گذشت روز عید خونه باباجون بودیم و شما تا دلت خواست تو حیاط بازی کردی از بازی با ذغال گرفته تا میرفتی از رو درخت نارگیلی و دافا (نارنگی و یافا)الهی مامان قربون اون زبونت بشه ،میچیدی میخوردی حسابی بازی کردی غروبم رفتیم خونه باباسهراب و اونجا عمو مامانی و بچه هاش و نوه هاشم بودن که یه نوه کوچولوش ...
نویسنده :
مهسا
11:26